دولتها همواره میکوشند به موازاتی که در داخل کشور توسعه، عمران، آبادانی، شکوفایی و رفاه را به واسطه تصمیمات نهادهای داخلی مختلف پیگیری میکنند از سیاست خارجی خود نیز در تکمیل این فرآیند کمک گرفته و آن را بیش از پیش به خدمت گیرند. این هدف باعث میشود تا دستگاه وزارت خارجه به همان میزانی که در یاری بخشیدن به نهادهای داخلی مؤثر است و بر پرستیژ و قدرت کشور در عرصه بینالمللی میافزاید، درصورت ناکارآمدی، به همان میزان دولت را در رسیدن به هدف خود با شکست مواجه کند.
سیاست خارجی ایران اگر چه همواره کوشیده با پیمودن راه کشورهای موفق، به انتظارات از خود پاسخ گوید اما میتوان گفت نمره خوبی کسب نکرده است. از جمله موضوعاتی که برای اندیشمندان و صاحبنظران سیاست خارجی، همواره حوزهای جالب به شمار میرفته مسئله بررسی تطبیقی سیاست خارجی دولتهای گوناگون در طول حیات انقلاب اسلامی بوده است. این موضوع بهویژه در نحوه برخورد دولتهای هشتم و نهم با موضوع پرونده هستهای ایران برجستهتر مینماید. در این نوشتار تلاش شده است تا سیاست خارجی دولتهای هشتم و نهم به بوته نقد کشیده شود.
با پیروزی انقلاب اسلامی جدای از اهداف و اصول کلی که در اوایل انقلاب برای سیاست خارجی تدوین شد، هر کدام از دولتهایی که بعد از انقلاب به قدرت رسیدند اقدام به طرح تاکتیکها و استراتژیهای مناسب جهت دستیابی به اصول و آرمانهای انقلاب کردند. اگر دولت بازرگان رویکرد مصلحت محور را در سیاست خارجی خود پیش گرفته بود، دولت هاشمی رفسنجانی بیشتر با رویکرد منفعت محور و دولت خاتمی با رویکرد فرهنگ محور به عرصه سیاست خارجی ورود پیدا کردند. دولت خاتمی رویکرد تعامل با بازیگران نظام بینالملل و تنش زدایی در سیاست خارجی را در صدربرنامههای خود قرار داده و با طرح ایده گفتوگوی تمدنها همزمان رهیافت نگاه به غرب را در سیاست خارجی خود اعمال میکرد؛ رهیافتی که مبتنی بر گسترش ارتباط با دولتهای اروپایی بود.
در این زمینه دولت وی برقراری ارتباط با دولتها و حتی رویکرد گفتوگو با دولت آمریکا را که از مسائل مهم و چالش برانگیز در سیاست خارجی انقلاب محسوب میشود مد نظر قرار داد. این در حالی است که دولت محمود احمدینژاد با وجود تاکید بر روابط متقابل با بازیگران نظام بینالملل و تنش زدایی در سیاست خارجی، اقدام به طرح مسئله عدالت محوری و نگاه به شرق کرده و برقراری تعامل و ارتباط متقابل با بازیگران خاصی از نظام بینالملل( شرق معنوی) را که از نظر وی میتوانند در مقابل سرمایه داری و امپریالیسم آمریکایی مقابله کنند مد نظر قرار داد.
رویکرد عدالت محورانه و شرق گرایانه وی در سیاست خارجی باعث شده تا از سیاست خارجی وی با نام «سیاست مواجهههای با نظام بینالملل» نام برده شود. به عبارتی دیگر نگاه فرصت محورانه و رویکرد تعاملی با نظام بینالملل و در مقابل درک شرایط نابرابر حاکم بر نظام بینالملل را میتوان بهترتیب از اصول حاکم بر سیاست خارجی 2 دولت استنباط کرد. هر چند که رویکرد گفتمان دولت خاتمی نتوانست جلوی مورد خطاب قرار گرفتن ایران توسط آمریکا به عنوان محور شرارت را بگیرد، در مقابل رویکرد شرق محورانه دولت احمدینژاد هم نتوانست همکاری و همگرایی شرق را در جلوگیری از صدور قطعنامههای شورای امنیت علیه برنامه هستهای ایران بهدنبال داشته باشد.
جدای از نظرات متفاوت در مورد شرایط حاکم بر نظام بینالملل و اینکه ساختار نظام بینالملل را با چه عنوانی میتوان خطاب کرد، دولت خاتمی و دولت احمدینژاد دید خاصی به نظام بینالملل داشته و شرایط متعدد و گهگاه متناقضی از نظام بینالملل را در سیاست خارجی خود ترسیم کردهاند. اینکه تا چه حد این سیاستها میتواند تامینکننده منافع ملی ایران باشد، این موضوع توجه محافل سیاسی و علمی را بهخود معطوف داشته است. به عبارت دیگر با وجود شرایط یکسان نظام بینالمللی، رویکرد متفاوت و متناقضی در راهبرد 2 دولت برای تامین منافع ملی اعمال شده است.
پرونده هستهای
پیگیری حقوق هستهای ایران در دولت خاتمی و احمدینژاد با 2 رویکرد کم وبیش متفاوت انجام شد. میتوان این تفاوت را از یک منظر مرتبط با بازی حریف دانست و گفت دولتهای هشتم و نهم به اقتضای حرکت حریف، مهره چینی شان را در جهت مات نشدن در این بازی و دفاع از حقوق حقه ملت ایران تعریف کردند.
دولت خاتمی از تعامل چند جانبه و رفع بیاعتمادی در این زمینه حمایت میکرد. سیاست مذاکره با تمامی طرفهای درگیر و مؤثر در این بحران و پذیرش تعلیق داوطلبانه 2 ساله و ادامه گفتوگوها از جمله سیاستهای اعمالی دولت خاتمی درباره مسئله هستهای بود. در مقابل اما دولتهای غربی و طرفهای مذاکره با ایران بدون اینکه به تعهدات خود پایبندی نشان دهند بر تداوم تعلیق یکجانبه اصرار و با این سیاست در مقابل ایران جبههگیری کردند.
تلاش دولت خاتمی برای رفع ابهام از پرونده هستهای ایران و انتظار نابجای مقامات غربی در این مورد باعث شد تا با روی کار آمدن دولت نهم، سیاست هستهای ایران در مواجهه با طرف غربی تغییر کند و تعلیق برای همیشه از برنامه هستهای ایران خارج شود. احمدینژاد تلاش کرد تا با مطرح کردن مباحث قابل مناقشه دیگر و انحراف افکار سیاسی، فشار بر ایران در مورد پرونده هستهای را کمتر کند اما این راهبرد نتوانست در طولانی مدت مانع از صدور قطعنامه علیه ایران شود. از طرفی احمدینژاد تلاش کرد تا بحث مربوط به پرونده هستهای را که در دوران خاتمی بیشتر در بین نخبگان اجرایی و فکری جامعه در جریان بود از سطح نخبگان به سطح مردم بکشاند و به عمومی کردن این مسئله بپردازد.
تعامل با ملتها یا دولتها
در اینکه 2 دولت بهدنبال افزایش نفوذ و اعتبار ایران در عرصه نظام بینالملل بوده و هستند شکی نیست، اما در نظر هر کدام از این دولتها سیاست اجرایی مناسبی که باید نفوذ ایران را در عرصه بینالمللی افزایش میداد متفاوت بود. دولت احمدینژاد با رویکرد عدالت محوری و ضدامپریالیستی که برای سیاست خارجی خود ترسیم کرده رابطهای هدفمند با دولتهای آمریکای لاتین و بهویژه دولتهای مخالف سیاستهای زیاده خواهانه آمریکا در پیش گرفت.
این دولت بر این اعتقاد بود که لازمه کسب اعتبار جهانی حمایت از جنبشها و کشورهای تحت سلطه امپریالیسم و مقابله با جبهه زور است. نتیجه این سیاست این تفکر است که انزوا باعث امنیت و تحریم باعث پیشرفت میشود. در مقابل، سیاست خارجی خاتمی بر این اعتقاد بود که با وجود شرایط نابرابری که در عرصه نظام بینالملل وجود دارد اما ایران باید با بازیگران مؤثر در نظام بینالملل در مورد به چالش کشاندن رویکرد یکجانبهگرایانه آمریکا تلاش کند. بر همین اساس تعامل و رابطه با کشورهای اروپایی را مورد توجه قرار داد هر چند نتوانست اعتماد جامعه اروپایی را بهطور کامل جلب کند.
بین دولتمردان ایران دیدگاههای متفاوتی در مورد روندهای جدید نظام بینالملل و شکلگیری تحولات جدید وجود دارد. چنانکه خاتمی تلاش کرد تا علاوه بر تاکید بر نقش مردم، با بازیگران مؤثر در نظام بینالملل به تعامل پرداخته و در جهت اهداف خود از این ارتباطات بهره بگیرد. به عبارت دیگر توجه به نقش افکار عمومی از جمله ویژگیهای دولت خاتمی در عرصه سیاست خارجی و داخلی محسوب میشود، با این تفاوت که نگاه از بالا و تعامل با طبقات متوسط به بالا در جامعه و دیدار با مقامات، فاصلهای بین دولت و طبقات پائینتر جامعه ایجاد کرد.
در مقابل، احمدینژاد تلاش کرده است تا 2 جنبه سیاست اعلامی و اعمالی خود در سیاست خارجی را که تاکید بر نقش مردم و افکار عمومی جهان است به هم نزدیک کرده و مردم محوری و تعامل با ملتها به جای دولتها را در عرصه سیاست خارجی همانند سیاست داخلی دنبال کند. در واقع دولت احمدینژاد با برقراری ارتباط با طبقات اقتصادی و اجتماعی در عرصه داخلی و برقراری ارتباط با افکار عمومی در عرصه خارجی بهویژه با ملتهای جوامع در حال توسعه آمریکای لاتین تلاش کرد تا نوعی ارتباط معنوی با افکار و اندیشههای آزادیخواهان برقرار کند.
فارغ از رویکردی که هر دولت در عرصه سیاست خارجی در پیش میگیرد، اصولی کلی برای افزایش اعتبار ایران در منطقه و جهان میتواند تعریف شود.
گسترش همکاریهای منطقهای و بینالمللی، بهرهگیری از روابط برای افزایش توان ملی، مقابله با فزون خواهی و اقدامات متجاوزانه در روابط خارجی، تلاش بر همگرایی بیشتر میان کشورهای اسلامی، تاکید بر اصلاح ساختار سازمان ملل، توجه به تاریخ و مولفههای ژئو پلیتیک ایران و حرکت در مسیر ائتلافسازی در روابط با سایر کشورها، نمونههایی از دهها راهکاری است که میتواند برای افزایش اعتبار بینالمللی ایران به کار گرفته شود که دستگاه دیپلماسی ما قطعا از آنها غافل نیست.
منبع: مرکز مطالعات راهبردی همشهری